و
دلم به ياد غريبي به غم بهانه گرفت ... که بهر يار غريبش عزا شبانه گرفت مگو که نيمه شبي پيکري به خاک سپرد ... تمام هستي او را از او زمانه گرفت علي شهيد در آن روز شد که جانش را ... ميان کوچه عدو زير تازيانه گرفت فداي غربت آن کودک سيه پوشي ... که ختم مادر خود را کنار خانه گرفت اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطمةَ و اَبيها و بَعلِِها وَ بَنيها وَالسِّرِّ المُستَودَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک